1ـ بست بالا: از زبان دیگران
«حسنبن جَهم» به نقل از پدرش گفته:
پس از قبول «ولایتعهد»ی از سوی امامرضا(ع)، مأمون به منبر رفت و رو به مردمی که گرد آمده بودند، گفت: «ای مردم!... باید به ولیعهدی من، با علیبن موسیالرضا، بیعت کنید!... او فرزند موسیبن جعفر، فرزند... (و اسم پدران امام را تا علیبن ابیطالب گفت) است... از کسانی یاد کردم که ـ به خدا سوگند! ـ اگر اسمشان را در حضور نابینا و ناشنوا بگوییم، به اذن خداوند، بینا و شنوا خواهند شد» . از ترجمه جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمه موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحه 119ـ با تلخیص و بازنویسی
2ـ سقاخانه: سفرنامه یه عمر (58)
تسبیحش رو کنار گذاشته و محو مرد میونسال شده... از وقتی که صدایی مثل «شیون زنونه» از حلقوم مرد میونسال بلند شده، نتونسته نگاهش رو از مرد بگیره... در میون شیون هم مدام تکرار کرده: «اَلعفو!»... انگار خدا همین یه بنده گناهکار رو داشته و... همین بنده هم بدترین گناه عالم رو کرده... «پیرمرد»، یاد خودش میافته... که از شهرش راهی «اینجا» شده و از «صحن آزادی» اومده به رواق و بساط دلش رو پهن کرده... که فقط «استغفار» کنه... اما کِی حالش به حال این مرد میونسال رسیده؟ پیرمرد، از جاش بلند میشه و ـ بعد از نگاهی به مرد میونسال ـ درگاه ورودی کفشداری رو رد میکنه و تا پا به صحن میذاره، با خودش تکرار میکنه: «خدایا!... منِ پیرمردِ گریخته از درگاهت که حال و خلوص این زائر آقا رو نداره... من رو هم در بخشش و آبرویی که داره سهیم کن!»
برگرفته از ترجمه جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمه علیاکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحه 597 ـ امامرضا(ع) از پدران بزرگوارش تا امیرمؤمنان علی(ع) روایت کرده و به نقلِ «مولا» از پیامبراکرم(ص)... که (پیش از رسیدن «ماه رمضان») در سخنانی برای گروه مردم، فرمود: « (ادامه) ... به درگاه خداوند، از گناهانتان توبه کنید!... (ناتمام)» ـ با تلخیص و بازنویسی
3ـ نقارهخانه: زائران و خادمان (58)
صدای درِ اتاق که بلند میشه، عزا میگیره... وسط «تحقیق» و... دیر شدن تکلیفها و آماده نبودن مقاله... فقط همین رو کم داشته... که کسی از راه برسه و همین وقتِ اندک رو هم تلف کنه... اول تصمیم میگیره به روی خودش نیاره تا طرف (هر کی که هست) فکر کنه خوابه... اما بعد یادش میآد که همین نیمساعت پیش و جلوی چشم ردیف اتاقهای «خوابگاه»، اومده به اتاق و (چون پنجره اتاق باز بوده)، در هم محکم به هم خورده و صداش در راهرو پیچیده... تسلیم میشه و با این آرزو که هرکی باشه جز پسر قدبلند اتاق ته راهرو... (که اغلب پُرچونهس)، در رو باز میکنه...
همون پسر قدبلند اتاق ته راهروئه!... با لبخندی روی لب و «فِلَش»ی در دست: «دِ چرا در رو وا نمیکنی رفیق؟... یادته گفتی مقالههه رو پیدا نمیکردی برای تحقیقت؟... اینترنت رو شخم زدم و به زبون اصلی پیداش کردم برات... فقط رفتی حرم به آقا بگو که من هم کمکت کردم... یاعلی!»
4ـ بهشت «ثامنالائمه(ع)»: زیارت (3)
باور کردهام... که سنگها... مانند آدمها به زیارت میروند... سنگ دلم را به اِستِلامِ «حَجَر» رواق آوردهام... میدانم ـ فقط در آستانه آستان «تو» و اجداد پاکنهادت ـ سنگها زائر میشوند... زمین... (با سنگهایی که زیر پای زائران صف بستهاند)، قدمها را تا ضریحت... شانه به شانه میبَرَد... زمین زائر است... «من» زائرم... سنگها زائرند...
سنگهای حَرَمت... فرزندان صالح «کعبه»اند...
آیا من نیز خویشاوند خلوص «ابراهیم نبی(ع)» خواهم شد؟
امام موسیبن جعفر(ع): «کسی که قبر فرزندم علی را زیارت کند، خداوند پاداش هفتاد (70 هزار) حج قبول شده را به او خواهد بخشید... (ناتمام).» ـ دریافت و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحه 821.
5ـ بست پایین: دوگانههای طبع شوق
*** ببخش
از مردم روسیاه، بدنامترم/ (با آخرت «تباه»)، بدنامترم
گویند گناه آخرین بدنامی است/ در محضرت ـ از «گناه» ـ بدنامترم.
*** شأن خُدّام
فراش غبار راه مردم شدهاند/ همناله بغض و آه مردم شدهاند
تنها نه به محضرت پناه آوردیم/ «خُدّام» تو هم پناه مردم شدهاند.
ادامه دارد
۲۵ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۲
کد خبر: 392234
سیدمحمد سادات اخوی
نظر شما